آرام باش، ما تا همیشه مال همیم، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من، تو تا ابد در قلبمی، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم جایی که همیشه آرزویش را داشتی، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت، تشنه ام برای بوسیدن لب هایت
بگذار لب هایت را بر روی لبانم، حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم، آرزو میکنم لحظه مرگم همین جا باشد، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپش های قلبت شاد است، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم، میدانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم
همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق، بی خیال همه چیز، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده
عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
************************************
دوباره چسب خورده ترین قسمت سینه ام می شکند
جایی که تمام ساعت های سکوت سعی به جمع کردن آن داشته ام
تب می کند نگاه ... می سوزد این دلم
قلبم چه بی کس است
دنیا
همین بس است
پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم
حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم
این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش
اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش
اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه
خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه
یادته یادگاری نوشتی رو دیواری
که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری
حالا می خوایی بری من و بزاری تنها
منم بدون تو می شم بی خیال دنیا
نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست
تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس
هر کسی واسه خودش یه خدایی داره
نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره
که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ
تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست
اونم همدمی واسه این دل سادست
با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه
بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت
دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون
یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون
اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی
حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی
کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه
خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه
برای تویی که قلبت پـاک است...
برای تو می نویسم........
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..........
دوستت دارم تا ........!نه...!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم
سه نوع گل داریم : یکی تو خونه ، یکی تو گلخونه ، یکی داره اس ام اس میخونه !
زندگی نیست به جز عشق ، به جز حرف محبت به کسی / ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی .
قلب تو هرجا باشد گنج تو هم همان است . (پائولو کوئیلیو)
به سلام ها دل نمی بندم ، از خداحافظی ها غمگین نمی شوم ، دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه .
خدایا اگر سوزم سزا باشد / اگر دردم دوا باشد / ازین بدتر کجا باشد / که من از یارم جدا باشم .
تو یعنی معنی عشق ، تو یعنی تصویر پاکی ، تو یعنی خود سادگی ، تو یعنی سراسر یکدلی ، تو یعنی آخر پاکبختی ، تو یعنی تماما دیوانگی ، تو یعنی تجلی دلدادگی ، تو یعنی دلیل رنج ، تو یعنی دلیل گریستن ، تو یعنی آرامش مطلق ، تو یعنی امروز رفته ، تو یعنی آرزوی فردا ، تو یعنی بی تو هرگز .
امشب که محتاج تو ام جای تو خالی است / فردا که می یایی به سراغم نفسی نیست .
بدون که همیشه چشم انتظارم ، بدون که تو خیالتم تنها نیستی ، بدون که یه جایی یه کسی همه ی دنیاش تو هستی ، اینو بدون که با فاصله ها هرگز کمرنگ نمیشی .
عشق یعنی پاک ماندن بسیار / آب ماندن در مسیر انجماد / در حقیقت عشق یعنی سادگی / در کمال برتری ، افتادگی .
خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه ، امیدوارم همیشه مسلح باشی !
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
غزل خداحافظی
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
می ترسم از سکوت مسخره ام
می ترسم از اینکه
بشکند عادت نگاهم
می ترسم از این نان و نمک
که مرا به حرمتش به تو گره زده
می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان
از بی خوابی های شبانه مان
از تیغ تیز تردید و اضطراب
می ترسم از گریز جاده ها
این دلهره ی جاده بی برگشت
این خیال یک طرفه
این تابلوی “ایست زندگی” می کُشدم
من از اینکه شعر هایم بی تو
چگونه آغاز میشود
از اینکه غزلهایم در پایان
بی تو چگونه به خواب می رود
من از اینکه دو بیتی زندگیم
بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم
من می ترسم اگر شب چشمانم
بی درخشش تو تاریک شود
می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد
می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ
بر ترس من بخندد
می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها
از کنار جادوی دستان باد رد شود
می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت
مرگ من شود سعادتت
می ترسم اگر دریای مواج این دل
عادت کند به این سکون
خاموش شود اگر این نَفَس
در شمعی آرمیده در بستر خون
من می ترسم اگر
از زخم زبان مردم است
که آیینه نازک تو بشکند
که فرو بریزد این دلم
هر چند که احساسم گم است
می ترسم اگر بدزدند نامت را
جنس دستفروش زبان مردم شود
می ترسم من از خدا
که بگیرد تو را ز من
به حکم سرنوشت زور
به حکم صلاح و مصلحت
تکرار شود این مکررات
” شاید قسمت تو نبود ! ”
دلهره دارم از خودم
که نگیرد دلم به تیغ نگاهت
نگیرد سکوت گوش تورا
نشنود حنجره ات صدای مرا
می ترسم اگر ردپایت خالی بماند
می ترسم اگر کلاغی پیر
غزل خداحافظی را بخواند
می ترسم
می ترسم . . .