برای تویی که قلبت پـاک است...
برای تو می نویسم........
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..........
دوستت دارم تا ........!نه...!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم
سه نوع گل داریم : یکی تو خونه ، یکی تو گلخونه ، یکی داره اس ام اس میخونه !
زندگی نیست به جز عشق ، به جز حرف محبت به کسی / ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی .
قلب تو هرجا باشد گنج تو هم همان است . (پائولو کوئیلیو)
به سلام ها دل نمی بندم ، از خداحافظی ها غمگین نمی شوم ، دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه .
خدایا اگر سوزم سزا باشد / اگر دردم دوا باشد / ازین بدتر کجا باشد / که من از یارم جدا باشم .
تو یعنی معنی عشق ، تو یعنی تصویر پاکی ، تو یعنی خود سادگی ، تو یعنی سراسر یکدلی ، تو یعنی آخر پاکبختی ، تو یعنی تماما دیوانگی ، تو یعنی تجلی دلدادگی ، تو یعنی دلیل رنج ، تو یعنی دلیل گریستن ، تو یعنی آرامش مطلق ، تو یعنی امروز رفته ، تو یعنی آرزوی فردا ، تو یعنی بی تو هرگز .
امشب که محتاج تو ام جای تو خالی است / فردا که می یایی به سراغم نفسی نیست .
بدون که همیشه چشم انتظارم ، بدون که تو خیالتم تنها نیستی ، بدون که یه جایی یه کسی همه ی دنیاش تو هستی ، اینو بدون که با فاصله ها هرگز کمرنگ نمیشی .
عشق یعنی پاک ماندن بسیار / آب ماندن در مسیر انجماد / در حقیقت عشق یعنی سادگی / در کمال برتری ، افتادگی .
خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه ، امیدوارم همیشه مسلح باشی !
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
غزل خداحافظی
چقدر اینجا هراسانم
از لرزش نگاهت
از تکانهای دستانت
می ترسم از سکوت مسخره ام
می ترسم از اینکه
بشکند عادت نگاهم
می ترسم از این نان و نمک
که مرا به حرمتش به تو گره زده
می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان
از بی خوابی های شبانه مان
از تیغ تیز تردید و اضطراب
می ترسم از گریز جاده ها
این دلهره ی جاده بی برگشت
این خیال یک طرفه
این تابلوی “ایست زندگی” می کُشدم
من از اینکه شعر هایم بی تو
چگونه آغاز میشود
از اینکه غزلهایم در پایان
بی تو چگونه به خواب می رود
من از اینکه دو بیتی زندگیم
بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم
من می ترسم اگر شب چشمانم
بی درخشش تو تاریک شود
می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد
می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ
بر ترس من بخندد
می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها
از کنار جادوی دستان باد رد شود
می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت
مرگ من شود سعادتت
می ترسم اگر دریای مواج این دل
عادت کند به این سکون
خاموش شود اگر این نَفَس
در شمعی آرمیده در بستر خون
من می ترسم اگر
از زخم زبان مردم است
که آیینه نازک تو بشکند
که فرو بریزد این دلم
هر چند که احساسم گم است
می ترسم اگر بدزدند نامت را
جنس دستفروش زبان مردم شود
می ترسم من از خدا
که بگیرد تو را ز من
به حکم سرنوشت زور
به حکم صلاح و مصلحت
تکرار شود این مکررات
” شاید قسمت تو نبود ! ”
دلهره دارم از خودم
که نگیرد دلم به تیغ نگاهت
نگیرد سکوت گوش تورا
نشنود حنجره ات صدای مرا
می ترسم اگر ردپایت خالی بماند
می ترسم اگر کلاغی پیر
غزل خداحافظی را بخواند
می ترسم
می ترسم . . .
چشمانش…
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟
به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،
روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی
سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!
ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را
نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!
می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از
خداحافظی…!!
وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران
پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم…
امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم
امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد
او می رودبی آنکه بداند به حد پرستش
دوستش دارم…
سلام من یه پسر از یه گوشه این ایرانم .میخوام قصه عشقمو بگم اولش تو کلاس کامپیوتر شروع شد اولین روز کلا سدیدمش و عاشقش شدم تا اواسط کلاسا جرات نداشتم بهش بگم فقط سلام میکردم تا یه روز تمام جراتمو جمع کردم و بهش گفتم من ازتون خوشم اومده و میخوام باهاتون دوست بشم اولش یه نگاه بهم کرد و رفت چیزی نگفت منم گفتم الانه که بره به مسول آموزشگاه بگه و منو بندازن بیرون وآبروم بره ولی نگفت منم بیخیال شدم و فقط تو کفششششش مونده بود تا آخرین روز کلاس موقع امتحان برگشت و موقع تقلب رو برگه تقلب یه شماره نوشت و بهم داد من اول فک کردم شوخیه و برگه رو فق ط گذاشتم تو جیبم دوباره موقع گرفتن نتیجه بهم گفت چرا زنگ نزدی منم تازه مطلب و گرفتم و همونجا ازش معزرت خواهی کردم و عذر آوردم و رابطمون شروع شد تا یه چند سال ادامه شد جوری جدی شده بودیم که حتی خانواده هامون در مورد موضوع ما خبر داشتند تا شد دقیقا 6 سال پیش که یه روز تو خیابون داشتم میرفتم سر چهارراه که رسیدم اونو تو ماشین یه پسر غریبه دیدم خشکم زد انگار یه ظرف بزرگ آب یخ ریختن روم مردم و زنده شدم بعدش دلیلشو ازش پرسیدم انکار کرد که اون بوده منم اصرار داشتم که اون بود آخرش به حرف اومد و بهم گفت که اون پسره ماشین و وضعش خوبه ولی تو بی پولی دیگه لال شدم و فقط نگاش کردم بعد چند لحظه بهش گفتم تو که منو نمیخواستی چرا باهام بازی کردی.برگشت بهم گفت فقط میخواستم تنها نباشم الانم مرد آرزوهامو پیدا کردم تموم .....رفت که رفت ...تا اونجایی که میدونم ازدواج کرده و الانم یه بچه داره ولی مثه اینکه وضعیتشو خرابه و دارن طلاق میگیرن ...........فقط به پسرا یا دخترا بگم تا کسی واستون تب نکرده واسش نمیرید .شاید اینجوری مثل من بی وجدان نشید که اگه دختری جلوم واسم جونم بده واسم مهم نباشه ........
فرستنده :شرمنده بکس گفته اسممو نگو لطفا
پیامهای عمومی ارسال شده
+ قبلنا اینجا صفایی دیگه داشت الان فقط تیلیقاته
+ اگر دوستش داری بگو
شاید تمام دغدغه هایش
همین یک جمله باشد ...
+ اگه صد نفر هم بیان تو زندگیم
از همون راهی که اومدن
ردشون میکنم برن
الکی نبود که عاشقت شدم
من این حس رو جز تو
با هیشکی نمی خوام و
نمی تونم تجربه کنم
(R.A)
+ سلام بچه ها یه سوال داشتم کسی اینجا رشتش مخابرات یا ictهستش میخوام در مورد یه پروژه از سوالاتی کنم ؟
+ رفتنت
نامردیت
هیچکدام مرا نیازرد
فقط میخواهم بدانم چگونه نگاهت کرد که اینگونه مرا از یاد بردی؟...
+ دلگیرم...
از کسی که مرا
غرقِ خودش کرد
امّا...
نجاتم نداد...
+ بهترین های دنیارابرایت آرزومیکنم
بهترین هایی که هیچکس برایم آرزونکرد...
+ جدیدا فهمیدم هیچی تو دنیا ارزشه اشکاتو نداره! هیچی! اگه خودتو کوچیک بدونی همه خردت میکنن بی تعارف! تو همیشه بزرگتری از اطرافیانت! اونا هرچی میخوان بگن! مهم تویی! خودتو ثابت کن-. دنیا تو وجوده خودت خلاصه میشه!
+ ترجیح میدم بگم دوستدارم و تو بهم توجهی نکنی
تا اینکه برم تو گور و حسرتشو برای خاک ببرم.
+ بعد از مرگم....
قلبم را جدا از من خاک کنید!
من و دلم هیچ گاه؛
آبمان توی یک جوی نرفت...!!